2010-11-21

روبروی ام نشسته و
چه می فهمد
چشمان اش اقیانوس است
اقیانوس هند
 صدای اش بندرگاه
تن اش خلیج
دستان اش ماهی
قلاب می اندازم ماهی دستان اش را می گیرم
از خلیج تن اش
کاش می شد کف پوش چشمان اش را برداشت
و سر خانه و زندگی برگشت

1 comment: