2013-08-22

از خاطره ها مي ترسم
از يادت كه باشد
از تو كه نباشي
از روزهاي بي من
از پيراهن آبي ات در کمد من 
از بوي جدید ات؛
...قاب عكس هاي بي من.
***

I'm afraid of the memories
of your remaining memories
of your absence
of the days after me
of your blue shirt in my wardrobe
of your new perfume;
Photographs without me...

***




2013-08-19

ترك ام كن
تا كسي باقي نماند
كه ترك ام كند
***


Leave me
so there is no one else
to leave me.

***

2013-08-17

کسی می فهمد ما از هم دوریم ؟
جوری که
 کف دست مرا به صورت ات می کشی
و تا قوزک پا ی ات را نوازش می کنم
با این همه باران که باریده؛
آیا می شود حدس هایی زد؟
***

Have they notice we are apart?
the way you touch your face with my hand
and I caress all over your body
with all the rain outside;
would they guess?

***






2013-08-13

فكرش را بكن
بي تو داشت برف مي آمد 
باور نكردم
زير برف راه رفتم
بودي
نرسيده به پستخانه شریعتی
یك ليمو شيرين چار قاچ كرديم
محض خوشحالي و نوازش دندان ها


همان جوری نشد که می خواستیم
تقدیر و پیری من مقصر نبودند!
کسی به دل ما گوش نکرد
بی ما؛
سفر ها تصمیم گرفتند.

***

It didn't go the way we wanted
it wasn't my age fault or the destiny!
no one listened to us
without us;
roads made their decision.

***
همیشه سقفی بالای سرمان است

سقفی بلند با چراغ های از ستاره

شبانه روزی

)همیشه جایی شب است (

همیشه خانه ای داریم درون هم

گرم و پناه دهنده

شور و قرمز

دل خواه و دل پذیر

رهن کامل

سالها هر سال
به انتها می رسد و باز شروع می شود
آدم ها؛ فکرها؛
سرزمین ها؛
عوض می شوند!
شعر ها
نه
تو
نه
***

Years, every year
end and start over again
people; ideas;
lands;
change!
poems
no
you-s
no

***

سرم شده کاسه ی آب

ماه در آن افتاده

تو

چرخ می خوری در آبی

نقره ای



2013-08-12



بیا وانمود کنیم.

آنها فراموش می کنند

بیا ما هم فراموش کنیم

و از نو؛

از سر خط بنویسیم




عزیزم!
بدون چمدان می آیم
زمان رسیدن را هنوز نمی دانم
دنبال همان جا  می گردم
ممنون  که برایم نوشتی
"چیزی نیار؛ همه را از همان جا می خریم"
***

Sweetheart
I'll arrive without a luggage
I still don't know when,
I've been searching for *there*
Thanks for writing me:
"don't bring anything; we'll buy all *there*!"

***



حالا اما 

تمام که می شود

آن وقت که می خواهم نوازشش کنم

برایش حرف بزنم

و در خلسه ام شریک اش کنم

نیست

به همین سادگی 

کوتاهی

غم انگیزی


از بی عشقی بپر بیرون!

به جمع ما برگرد

هنوز؛ با یک لبخند تو

صدای قلب عوض می شود

هنوز؛ شوق زندگی

از تو و با تو است

درها و پنچره ها را باز کن

آفتاب؛ خودش می آید تو

ازباران؛ آفتاب 

 آفتاب و باران

اختلاف روز و شب

جا ها و ساعت ها

از جور سکوتشان 

تازه فهمیده ام

شعر های نگفته ام را

عاشقان دنیا از حفظ اند

می بینی!

جهانی شده ایم
چقدر شلوغ است این دنیا

چقدر

صورت

زبان

نگاه

در خیابان ها؛ کافه ها

در ایستگاه ها و گذرگاه ها

بیهوده به دنبال تو می گردم

 یک اتفاق دو بار نمی افتد

 در این شلوغی ما گمشده ایم برای هم 




 
به غم ها اجازه می دهم 

 در سرم بدوند

با هم بازی کنند

و 

بخندند
.
.
.

گاهی از شیطنت و سهل انگاری

می افتند بیرون  

بیرون سرم!

آه 

اگر تمام شوند؟

چه وقت شعر مي گويم؟

هر وقت كه مي خواهي بيايي يا داري مي روي

چه وقت نمي توانم شعر بگويم؟

وقتي هستي

....


اول تعجب کردیم؛

بعد خندیدیم!

از گل های نرگس خشک ِ چسبیده به شانه های تو

و

 درون تا ی ملافه ی سفید بار پیش

نوشته ای :

برای انتشار خاطره

از کداممان اجازه گرفتی؟

من؟

گل های نرگس خشک ؟

یا ملافه ی سفید که حالا دیگر خاکستری است؟

لطفا بر حسب قانون حقوق لحظه های مشترک

در همان صفحه

با همان اندازه حروف 

در شماره بعدی

شعر فرمایید

2013-08-11




کلمه هایش گرم است؛

می ریزم شان در کیسه  لاستیکی آجری

بالایش را زور می دهم تا بخارش برود

درش را سفت میبندم که نریزند

تا صبح گرمم می کند

دردم را تسکین می دهد

به خوابم می برد





گیرم شعر هم گفتم ؛ که چی؟

جای ما در چارچوب ِ آشپزخانه

درهم؛

غیر افلاطونی؛

و بسیار خالی

چه کنیم با این فاصله ی کم و راه ِ دور؟

گیرم شعر هم گفتم.....



دست ها؛

تن ها؛

نفس ها؛

بیگانه آمدند و خویشاوند رفتند...

خالی ی جایشان؛

شد ؛ جان ناهموار من!



هر چه گذشت؛


کتاب تاریخ دبیرستان؛ بی معنی تر شد


انوشیروان؛  یزد گرد؛ نادر و بقیه....


سر این پیری


کتاب جغرافی اما پر از معنی است


فرانسه؛ آلمان؛ سوئد؛ استرالیا ؛ اتریش ؛ کانادا؛


- دریاچه های پنج گانه -


و....


خودم هم باورم نمی شود


زلاندنو!